متأسفانه آن جایگاه و تعریفی که از نقش مشاور به میان می اید عملاً وجود ندارد. اگر مشاور توانمندی نیز وجود داشته باشد ، جذب همان مدارس خاص می شود. یعنی مشاوران کارآزموده و مجرب به دانش آموزانی مشاوره می دهند که نسبتاً نیاز به مشاوره ندارند. دانش آموزان مدارس خاص به دلیل تمکن مالی می توانند از وجود مشاوران خصوصی استفاده کنند. متأسفانه در بیشتر مواقع مشاورین مدارس عادی، الفبای مشاوره را نیز نمی دانند و از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند. عملکرد جمع قابل توجهی از این مشاورین یک رفتار کاملاً غیر تربیتی است. پیشرفت واحد مشاوره در حوزه صف، یک پیشرفت طولی بوده است. آنها نتوانسته اند اهداف شان را در مدارس پیاده کنند. در مورد فعالیت پرورشی باید عرض کنم که بنده در طول دوران خدمتم ، فعالیت تربیتی و پرورشی ندیده ام. اجرای یک سری برنامه های کلیشه ای و برگزاری یک سری مسابقات که فعالیت پرورشی نیست.

جماران-محمد تقی سبزواری ،فعال صنفی و عضو کانون فرهنگیان شهر شیراز و کارشناس آموزش و پرورش است.به بهانه کشته شدن مرحوم خشخاشی ،به گفت وگو با ایشان پرداختیم و نظر ایشان را ،درباره علل و عوامل وجود خشونت در مدارس،جویا شدیم. مشروح این گفت و گو در پی می آید.

آیا به نظر شما، می توان ارتباط مستقیمی میان گسترش مدارس چندگانه اعم از شاهد، نمونه دولتی، تیزهوشان ، هیأت امنایی و .... و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد و خشونت در مدارس برقرار کرد؟

متأسفانه با گسترش کمی مدارس خاص بالاخص در کلان شهرها این مشکل پیش می آید. تعدد این مدارس باعث شده تا دانش آموزان متوسط به بالا تمایل به حضور در این آموزشگاه ها داشته باشند. مدارس شاهد هنوز فعالیت می کنند ، در صورتیکه عملاً تعداد فرزندان شهدا و جانبازان بسیار کمتر از آن چیزی است که نیاز به ایجاد آموزشگاهی خاص باشد. توجه به این دانش آموزان راهکارهای دیگری نیز دارد که البته، بنیاد جانبازان،برای دانش آموزان شاهد که در مدارس شاهد مشغول به تحصیل نیستند، مربیان خاص را در نظر گرفته و هزینه کلاس خصوصی آنها را نیز متقبل می شود.

زمانی در استان فارس، یک مدرسه نمونه دولتی وجود داشت که کل استان را تحت پوشش قرار می داد. اکنون تمامی نواحی و مناطق برخوردار دو الی چهار مدرسه نمونه در هر مقطع دارند که با مشارکت های مردمی اداره می شوند. کمیت مدارس نمونه دولتی، باعث پایین آمدن کیفیت شده است. به موازات مدارس شاهد، نمونه دولتی، هیأت امنایی، مدارس غیر دولتی و ...... مدارسی وجود دارد که به دلیل بهره مندی از مدیریت قوی از توان مالی و علمی بالایی برخوردارند. فرزندان متمولینی که از نظر تحصیلی توان ورود به مدارس خاص را ندارند، با پرداخت شهریه های چندمیلیونی وارد این آموزشگاه ها می شوند. در این شرایط، طبیعی است که مدارس عادی - دولتی ، صرفاً پذیرای دانش آموزان دارای فقر علمی و رفتارهای ناهنجار باشند. من به عنوان یک نیروی اجرایی در مقطع متوسطه، با ادله مستند، وجود اعتیاد و ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی را در بین نوجوانان تأیید می کنم. خشونت زائیده جسم و روان بیمار است.

نقش و جایگاه مشاوران در مدارس و عملکرد برنامه های پرورشی را در رفع خشونت در مدارس چگونه ارزیابی می کنید؟

متأسفانه آن جایگاه و تعریفی که از نقش مشاور به میان می آید عملاً وجود ندارد. اگر مشاور توانمندی نیز وجود داشته باشد ، جذب همان مدارس خاص می شود. یعنی مشاوران کارآزموده و مجرب ،به دانش آموزانی مشاوره می دهند که نسبتاً نیاز به مشاوره ندارند. دانش آموزان مدارس خاص، به دلیل تمکن مالی ،می توانند از وجود مشاوران خصوصی استفاده کنند. متأسفانه در بیشتر مواقع، مشاورین مدارس عادی، الفبای مشاوره را نیز نمی دانند و از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند. عملکرد جمع قابل توجهی از این مشاورین یک رفتار کاملاً غیر تربیتی است. پیشرفت واحد مشاوره در حوزه صف، یک پیشرفت طولی بوده است. آنها نتوانسته اند اهداف شان را در مدارس پیاده کنند. در مورد فعالیت پرورشی باید عرض کنم که بنده در طول دوران خدمتم ، فعالیت تربیتی و پرورشی ندیده ام. اجرای یک سری برنامه های کلیشه ای و برگزاری یک سری مسابقات که فعالیت پرورشی نیست.

آیا تعدیل نیروی انسانی که از سوی وزیر مطرح شده ، با توجه به تراکم بالای کلاس های درس و عدم وجود مشاوران متخصص و کافی در مدارس به گسترش خشونت در مدارس منجر نمی شود؟

تعدیل نیروی انسانی نباید به معنای بالابردن تراکم کلاس باشد. در بعضی از کشورهای اسکاندیناوی، با وجودیکه متوسط دانش آموزان کلاس کمتر از متوسط کلاس های ما می باشد و در هر کلاس دو معلم مشغول به کار هستند، نسبت دانش آموز به معلم، 17 به یک است ولی در کشور ما با توجه به شرایط موجود ، نسبت دانش آموز به معلم 11 به یک می باشد. آموزش و پرورش اگر به فکر تعدیل نیروی انسانی است ،که البته فکر صحیحی است، باید به سراغ تعدیل نیرو در وزارتخانه و ادارات کل و ادارات متعدد مناطق برود. شما سری به ادارات کل بزنید. ببینید چند نفر پشت میزها به مطالعه روزنامه و بررسی سایت های خبری مشغولند. آیا وجود ادارات آموزش و پرورش با سیصد نفر پرسنل عقلانی می باشد؟. اگر به فکر تعدیل نیرو هستند به سراغ ادارات بروند.

پر واضح است که اگر تعدیل نیروی انسانی به معنای بالابردن متوسط دانش آموزان کلاس باشد، کنترل کلاس بسیار مشکل خواهد. کنترل 30 الی 40 دانش آموز که بعضاً مشکلات عدیده تربیتی دارند کار ساده ای نیست. ظلم به معلم و متعلم است. معلم باید برای انجام وظایف خود ،به تشویق و تنبیه متوسل شود. تشویق همه دانش آموزان، کارایی لازم را ندارد. بالاجبار ،به تنبیه و تحقیر دانش آموزان رو می آورد. تحقیر ،بدترین شیوه برخورد با دانش آموز است. اگر در دوران کودکی باشد، عقده را در پی خواهد داشت و اگر در نوجوانی صورت گیرد، علاوه بر عقده حقارت ، اعمال خشونت دور از انتظار نخواهد بود.

من فکر می کنم اگر تصمیم گیران امور آموزشی سهامدار مدارس خصوصی نباشند ، بهتر می توانند در این رابطه تصمیم بگیرند. مدیران آموزشی ما نباید سهامدار مدارس خصوصی باشند و مطابق با توصیه یونسکو، فرزندانشان نیز باید در مدارس دولتی تحصیل کنند.

عدم مردودی در پایه اول و بالا آمدن دانش آموزان بدون صلاحیت کافی ، آیا به وجود تنش میان اولیاء مدرسه و دانش آموزان منجر نشده است؟

پس از تغییر نظام آموزشی از نظام سالانه به ترمی واحدی و بدنبال آن سالی واحدی، که ناشی از انگیزه های مالی و صرفه جویی های اقتصادی بود؛ متولیان و برنامه ریزان آموزشی متوجه شدند که با این پروژه ها، نه تنها اهداف برنامه محقق نشد بلکه کیفیت آموزشی، به دلیل نبود انگیزه دچار افت شدید و تکرار پایه نیز شد. در ابتدا به صورت غیرقانونی، مدیران بعضی مدارس به مهندسی نمرات می پرداختند تا افت تحصیلی را به حداقل برسانند. سپس وزارتخانه به فکر افتاد و کاری که مدیران مدارس انجام می دادند را در قالب تبصره ، به صورت بخشنامه، قانونی نمود. با وجود اعمال تبصره ، مجدداً دانش آموزان مشمول تکرار پایه می شدند تا اینکه مردودی پایه اول لغو شد و برای حل مشکل افت تحصیلی، صورت مسأله را پاک کردند. در حال حاضر، دانش آموزان بسیاری وجود دارند که سه سال متوسطه را گذرانیده اند ولی به اندازه 20 واحد درسی پاس نکرده اند. این شیوه نمره دهی و ارتقاء پایه، سبب بالا رفتن توقع دانش آموزان شده است. آنها خود را دیپلمه می دانند در حالیکه عملاً چنین چیزی رخ نداده است. اولیاء مدارس به این دانش آموزان به دید یک دانش آموز در سطح سیکل نگاه می کنند ؛ در حالیکه این دانش اموزان انتظار احترام در سطح یک دیپلمه را دارند. تنش بین این دو برداشت بسیار روشن است.

حادثه اخیر نشان داد همچنان که در مدارس با پدیده کودک آزاری و تنبیه بدنی دانش آموزان توسط برخی از اولیای مدرسه روبرو هستیم، معلم آزاری هم وجود دارد. این حادثه باعث شد که این معلم آزاری رسانه ای شود. نظر شما در این باره چیست؟.

من با اصطلاح معلم آزاری موافق نیستم. حوادث اخیر ناشی از بحران های اجتماعی است که در جامعه وجود دارد. معلم قربانی این بحران ها شده است. وقتی به هنگام تکمیل فرم ثبت نام در مدارس، مسئول ثبت نام از تک تک دانش آموزان می پرسد آیا پدر و مادرت با یکدیگر زندگی می کنند؟. معنی این سئوال یعنی چه ؟ وقتی در مدرسه ای انواع مواد مخدر رد و بدل می شود و دانش آموز بوی سیگار می دهد، آیا شما در این شرایط انتظار خشونت ندارید؟

در مورد رسانه ای شدن، بر خلاف بعضی از همکاران و بعضی از رسانه ها و از جمله رسانه ملی ، که از گسترش آن جلوگیری می کنند، من با انتشار و واکاوی و ریشه یابی توسط صاحب نظران موافقم. همان طور که می دانید بعد از جریان برملا شدن چند مورد کودک آزاری در مدارس، یکی از کسانی که در فضای مجازی بر انتشار موضوع تأکید داشت من بودم. الآن نیز به همان اندازه اعتقاد دارم که مقوله خشونت پی گیری و ریشه یابی شود.

به نظر شما در یک کلاس 40 نفره ،که سطح کلاس ،به دلیل تفکیک دانش آموزان قوی و ضعیف و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد پایین تر از حد متوسط است معلمان چه ابزاری برا ی کنترل و اداره ی مطلوب کلاس در اختیار دارند؟

عملاً هیچ؛ در کلاسی که 40 نفر دانش آموز بالاجبار و جهت رضایت پدر و مادر دور هم جمع شده اند و بدلیل نداشتن انگیزه برای فراگیری درس، بدنبال یافتن لحظه های شاد هستند، معلم هیچ راهی ندارد جز با آنها همراه شود و یا با آنها مقابله کند. اگر با آنها همراه شود؛ تدریس و تربیت بر زمین می ماند . اگر بخواهد مقابله کند، برای موفقیت به شیوه ها و آموزه های پیچیده تربیتی نیاز است که اکثر قریب به اتفاق معلمان ما از این توانایی بی بهره اند. گسترش صلاحیت تربیتی و بالابردن توانایی علمی و عملی معلمان در کشورهای در حال توسعه مانند ایران بسیار محدود است.

یعنی منظورتان این است که معلمان ما صلاحیت تربیت رفتاری دانش آموزان را ندارند؟

تربیت یک علم است. علم توأم با تجربه!!. درصد قابل توجهی از معلمان فعلی ما دوره تربیت معلم را نگذرانیده اند. آنها با دروس تربیتی هیچ آشنایی ندارند. آنهایی که نیز در تربیت معلم دوره دیده اند، آنقدر در دروس تخصصی خودشان غرق می شوند که ضرورت فراگیری دروس تربیتی را احساس نمی کنند. در دوران تدریس متوجه ضرورت این علم می شوند که متأسفانه فرصت ها محدود است و آموزش و پرورش در برگزاری کارگاه های آموزشی و بیان تجربه همکاران ناتوان است.

آیا قوانینی در حمایت از معلمان در برابر خشونت های کلامی و بدنی دانشآموزان وجود دارد؟ایا راهکاری برای برخورد با دانس آموز پیش بینی شده است ؟آیا ما نیازمند وضع قوانین جدید هستیم؟آیا قوانین موجود، مثلا اخراج دانش آموز از مدرسه،ضمانت اجرایی دارد؟

تا آن حدی که من اطلاع دارم در مورد حمایت از معلم در برابر رفتارهای خشونت آمیز دانش اموزان و اولیاء آنان، قانون خاصی وجود ندارد و در صورت بروز چنین حوادثی، مراتب باید از طریق نیروی انتظامی و قوه قضائیه پی گیری شود. آموزش و پرورش در برابر چنین حوادثی همانقدر خود را مقید می داند که در برابر درمان شما و احقاق حقوق شما خود را مقید می داند. بستگی به شخصیت مدیر اداره آموزش و پرورش دارد.

در مورد اخراج دانش آموز از مدرسه ، ما اصلاً چنین قانونی نداریم و مدیر حق اخراج دانش آموز را ندارد. مواردی که در بعضی مواقع شاهدید، ایجاد ترس و واهمه در دانش آموز و ناشی از عدم آشنایی اولیاء با قانون است. در این رابطه ما نیاز به قانون داریم . نیاز به وضع قوانین جدید همواره وجود داشته و خواهد داشت. همانگونه که همه امور به روز می شوند قوانین نیز باید به روز شوند. هیچ راهکار مدونی برای پرهیز از خشونت و یا برخورد با خاطیان وجود ندارد . این بستگی به درک شرایط محیطی و شخصی دارد. اولیاء مدارس می بایست به کمک هنر معلمی، متناسب با مشکل به فکر چاره باشند.

چگونه می توان از وقوع خشونت چه از سوی معلمان و چه از سوی دانش آموزان در مدارس جلوگیری کرد؟

در پاسخ به سئوالات قبلی عرض کردم. این خشونت ها عوامل خارجی دارد. ممکن است بعضی از کارشناسان تعلیم و تربیت آن را ناشی از تحقیر دانش آموزان بدانند. ولی آیا این دلیل قانع کننده است؟ ما حتی در مدارس خاص ، دانش آموزان مستعد تحصیلی و متمول و از خانواده های فرهنگی داریم که توسط اولیاء مدارس مورد سرزنش و تحقیر قرار می گیرند، ولی آنها هرگز اقدام به خشونت نمی کنند. بیش از 80 درصد تربیت دانش آموز در محیط خانه شکل می گیرد. برای رفع خشونت از سوی دانش آموز، باید مشکلات خانوادگی آنها را برطرف نمود که در توان مدرسه نیست.

به منظور منع خشونت از طرف معلمان ، من فکر می کنم دادن آگاهی از عواقب سوء تنبیه و اعمال خشونت کفایت می کند. معلمان باید بدانند که تنبیه و خشونت نه تنها مذموم است بلکه عواقب قضایی آن تا مدت ها دامن گیر آنها خواهد شد. متأسفانه کارشناسان حراست، بازرسی و حقوقی هیچ کمکی در این رابطه نمی کنند. در شیراز یک معلم به دلیل تنبیه دانش آموز و شکایت اولیاء محکوم به پرداخت دیه شد. معلم مجبور می شود برای نپرداختن دیه، در حضور جمع دست اولیاء دانش آموز را ببوسد و رضایت بگیرد. پا در میانی مسئولان برای بوسیدن دست اولیاء دانش آموز نهایت کمکی است که انجام می دهند.

با توجه یه جریحه دار شدن احساسات معلمان در این واقعه به نظرتان چه اقدام عاجل و چه اقدام دراز مدتی باید از سوی متولیان تعلیم و تربیت در کشور صورت بگیرد؟

عملکرد ضعیف وزارتخانه در قبال قتل مرحوم خشخاشی و موارد مشابه، نشان از عدم وجود شجاعت و درایت لازم برای پاسداشت حرمت معلم است. مرحوم خشخاشی به هر دلیلی کشته شده و یا فلان همکار به هر دلیلی چاقو خورده است. از این موارد کم نیستند. من فکر می کنم رسانه ای شدن قتل این معلم بروجردی به دلیل فعالیت فعالان صنفی بروجردی بود .و گرنه این مسأله بدون هیچ انعکاسی به فراموشی سپرده می شد.

وزیر می بایست با تشکیل یک تیم عالیرتبه در مراسم تشیع جنازه شرکت می کرد و سعی در پوشش رسانه ای آن می کردند. انعکاس این خبر آنچنان ضعیف بود که پس از گذشت دو هفته هنوز درصد قابل توجهی از فرهنگیان از قتل همکارشان و نحوه قتل اطلاع ندارند. اهل مطالعه نیستند. اخبار هم فقط 20:30 و اخبار ساعت 21 را می بینند. نحوۀ انعکاس اخبار در صدا و سیما نیز برای اهل رسانه روشن است. دلیل می آورند که انتشار خشونت، اثرات مخرب دارد. من فکر می کنم مسئولان وزارتخانه باید هر از گاهی سری به صفحه حوادث روزنامه ها بزنند. امروزه همه می دانند که اخبار منتشره در صفحه حوادث کسر ناچیزی از واقعیات است. مسئولان باید بدانند جنایاتی مانند اسید پاشی در این مملکت صورت می گیرد و مردم از آن مطلع می شوند.

قتل همکار عزیزمان گرچه مصیبت بار بود ولی می توانست فرصت مناسبی برای فرهنگیان باشد که جایگاه و مظلومیت خود در جامعه را بشناسانند. معلمان قربانی بحران های جامعه هستند. نیروهای نظامی و امنیتی چرا از حرمت برخوردارند؟. علتش فدایی بودن آنهاست. معلمان نیز فدائیان جامعه هستند. مسئولان نه تنها توانایی تبدیل تهدید به فرصت را نداشتند بلکه نتوانستند از فرصت پیش آمده استفاده کنند.

برای دراز مدت و میان مدت من فکر می کنم این مسأله بلافاصله با یک تفاهم نامه بین آموزش و پرورش و وزارت علوم بعنوان موضوع پایان نامه ها و تحقیقات به دانشگاه ها داده شود . تحقیقات لازم صورت پذیرد و متخصصان تعلیم و تربیت ، گزارش خود را شفاف و بدور از پرده پوشی به رئیس جمهور و مردم ارائه دهند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.