وزیر آموزش و پرورش به دنبال تعدیل نیرو است و مدام می گوید که در آموزش و پرورش نیرو زیاد داریم! من با حدود 23 سال سابقه از مناطق محروم گرفته تا تهران و مناطق مختلف آن در مقطع دبیرستان، هیچگاه کلاس زیر 30 نفره نداشته ام و نمی دانم با چه استدلالی می گویند نسبت معلم به دانش آموز یک به یازده است!؟

جماران: محمدرضا نیک نژاد،عضو انجمن کارشناسان آموزش و پروش و نویسنده مقالات متعدد در نشریات کشور ،در حوزه ی آموزش و پرورش است.به بهانه ی قتل مرحوم خشخاشی و وجود خشونت در مدارس کشور،درباره ی وضعیت مدارس و علل فاجعه ی پیش آمده با ایشان به گفت و گو نشستیم که در ادامه ،مشروح آن می آید.

به نظر شما حادثه ای که در بروجرد اتفاق افتاد یک حادثه بوده و یا اینکه می توانیم آن را معلول سیاستهای تعلیم و تربیت در کشور بدانیم؟

یک سری مسائل بیرونی است و یک سری درونی. در این روزها، بحثهایی مبنی بر این که ساختار آموزشی،دانش آموز و معلم را آزار می دهد مطرح شده است و البته من نیز با آن همراهم. ولی به هر حال نمی شود هر دانش آموزی هم که حوصله اش سر رفت و عصبی شد، به جان معلم خود بیفتد. خشونت هایی از این دست، دارای زمینه های پیچیده تر اجتماعی - فرهنگی می باشد و نمی توان آنها را تک عاملی دانست. ولی به هر حال ساختار مشکل دارد و این بار ، خشونت خود را این گونه نشان داده است و در جای دیگر هم ممکن است با کمی تعدیل بروز کند.

ببینید من مسأله دبیر بروجردی را در کلاس چهارم تجربی 42 نفره ام مطرح کردم ، وقتی دانش آموزان شنیدند که معلمی به دست دانش آموزش کشته شده است، گفتند پس شما باید قدر ما را بدانید! گفتم اون بیچاره یک دفعه راحت شده ولی شما یواش یواش مرا می کشید! یک واقعیتی در این شوخی نهفته است. 42 نفر دانش آموز چهارم - که دیگر همه مرد به شمار می روند - در یک کلاس وجود دارد،قد و بالای بزرگ،میزها کوچک،میزها پشت سر هم و به هم چسبیده و ... ما خودمان هم اگر در چنین شرایطی باشیم به دنبال رها شدن از این فضای خفقان آوریم. من در کلاس مدرسه یا دانشگاه باید جلو می نشستم ؛زیرا اگر سر کسی جلوی دیدم را می گرفت و دائم حرکت می کرد اعصابم را خرد می کرد و تنش برای من ایجاد می کرد.منظورم این است که شرایط مدرسه ها این گونه است. پیامد سرکوب انرژی جوانی در مدرسه، گاهی با خشونت خیلی شدید خود را نشان می دهد و بیشتر مواقع هم تدریجی و آرام و پنهان بروز می کند و فرسایشی روح و روان دانش آموز و معلم را می آزارد. قطعا ساختار آموزشی کشور در این زمینه ها پر اشکال است.

نکته دیگر این که وزیر آموزش و پرورش به دنبال تعدیل نیرو است و مدام می گوید که در آموزش و پرورش نیرو زیاد داریم! من با حدود 23 سال سابقه از مناطق محروم گرفته تا تهران و مناطق مختلف آن در مقطع دبیرستان، هیچگاه کلاس زیر 30 نفره نداشته ام و نمی دانم با چه استدلالی می گویند نسبت معلم به دانش آموز یک به یازده است!؟

هنگامی که این نسبت را مطرح می کنند ؛ به آن فکر می کنم که قرار است این نسبت به یک به پانزده برسانند! تنم می لرزد و نگران می شوم . به دلیل اینکه کلاس 30 نفره ام 40 نفره و کلاس 40 نفره ام 50 نفره خواهد شد.این خودش می تواند مقدمات خشونت را فراهم و در نهایتا تنش در کلاس را بالا ببرد. دانش آموزان با انرژی زیادی که دارند و فرصت تخلیه آن در جاهای دیگر را نیز پیدا نمی کند ،به فضای جمعی کلاس می آیند. در فضای جمعی روحیات آدم بیشتر تحت تأثیر قرار می گیرد و شیطنت ها در گروه هم سنان بیشتر خود را نشان می دهد، از طرف دیگر معلم هم با گرفتاریهای فراوان بیرون از کلاس،نمی تواند تحمل کند و در نتیجه ممکن است شرایط خطرناکی مانند حادثه بروجرد رخ دهد. البته اتفاق بروجرد شاید پایه این چنینی نداشته باشد. چون دانش آموز از بیرون کلاس آمده و به معلم حمله کرده است. البته دانش آموز همان کلاس بوده است.

من گمان میکنم که بخش زیادی از رفتارهای خشونت زا به زمینه های تربیتی افراد برمی گردد و در خانواده و جامعه شکل می گیرد اما زمینه های بروز آن در مدرسه و کلاس فراهم می گردد.

از نظر سخت افزاری ،مدرسه های ما، محیط های شادی زایی نیستند و کلاس ها خفقان آور،کوچک و پر جمعیت هستند. مطمئنم در شهرهای کوچک،متوسط و کلان شهرها این وضعیت برقرار است. شاید در روستاها چنین نباشد ولی آن ها هم مشکلات خودشان را دارند یعنی ممکن است از نظر سخت افزاری محیط و فضای آموزشی مناسب نباشد.

اما از نظر نرم افزاری هم مشکلات فراوان است. برای نمونه محتوای درسی هیچ سنخیتی با زندگی روزمره دانش آموزان ندارد. تعداد عنوان های درسی و ساعت های آموزشی زیاد است و دانش آموزان با توجه به سن و سالشان ،بیش از اندازه وقتشان را در چهار دیواری کلاس می گذرانند. این شرایط نیز موجب بی انگیزگی، بی حوصلگی و نا آرامی می شود. البته از عوامل بی انگیزگی دانش آموزان به ویژه در دبیرستان می توان به افزایش و تعدد دانشگاهها از یک طرف و از طرف دیگر بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه ها اشاره کرد. به طور مثال اگر 10 سال پیش در مدارس دولتی معمولی در هر کلاس 40 نفره حدود 15 نفر دانش آموز کوشا وجود داشت در حال حاضر این تعداد به حدود 1 یا 2 نفر رسیده است و آن هم نه قوی! بلکه متوسط. پس به نظر من به طور کلی زمینه بروز خشونت در آموزش و پرورش خیلی فراهم است چه از طرف معلم به دانش آموز و چه از طرف دانش آموز به معلم. که به برخی از عوامل زمینه ساز هم مانند فضای نامناسب آموزشی،کلاسهای خسته کننده،در و دیوارهای رنگ و رو رفته، میز و صندلیهای کوچک - برای دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان- و .... مربوط می شوند.

آیا سیاست تعدیل نیرو در آموزش و پرورش روند خشونت را تشدید می کند؟

بله بی گمان! ببینید نگاه چقدر باید ساده انگارانه باشد که بیایند تعداد فرهنگیان را تقسیم بر تعداد کل دانش آموزان کنند و نسبت یک به یازده را از آن بیرون بیاورند! این یک تقسیم بندی غلط است. این یک توجیه است برای کم کردن نیروهای آموزشی و راهی است برای صرفه جویی اقتصادی و جبران کسری بودجه 5 هزار میلیاردی آموزش و پرورش. تعداد دانش آموزان ما در زمان اصلاحات 18 و نیم میلیون نفر بود. پس از گذشت بیش از 13 - 14 سال در حال حاضر 12 میلیون و 600 هزار نفر دانش آموز داریم. ولی من که در این مدت در تهران تدریس می کردم ،ندیدم که کاهش نزدیک شش میلیونی دانش آموز؛ در خلوت شدن کلاسهایم تأثیر داشته باشد. استاندارهای جهانی در کشورهای پیشرو در آموزش،بین 15 تا حداکثر 25 نفر است آن هم در کلاس هایی که دارای مساحتی بزرگ تر از کلاس های ماست. اما همین امسال بخشنامه صادر شده که در دبیرستان کلاس زیر 31 نفر نباید داشته باشیم. یعنی اگر حتی این کلاس 62 نفر هم بشود باید یک کلاس بماند!

چرا؟ چون قطعا یک کلاس، نصف دو کلاس امکانات و هزینه می خواهد. پول هایی هم که از خانواده ها می گیرند بیشتر می تواند به سرپا نگهداشتن مدرسه کمک کند چون هر معلم جای دو معلم کار می کند و پول ها صرفه جویی می شوند. به این ترتیب کیفیت آموزشی،یادگیری،نگرانی از فشار به دانش آموزان و معلمانشان و ... نادیده گرفته می شود و همه این ها فدای صرف جویی اقتصادی می شوند. با این وضع چگونه می توان از بروز حادثه های تلخی مانند واقعه بروجرد جلوگیری کرد. اگر هم حادثه به این شدت هم نباشد،معلمان در این گونه کلاس ها به آرامی و دور از چشم جامعه در مدت زمان 30 سال فرسوده و در پایان کشته می شوند! خشونتی پنهان. دانش آموز حق دارد و ذاتا می خواهد شیطنت کند و شاد باشد و انرژی اش را مصرف کند و از لحظه لحظه جوانی اش بهره ببرد و خوش باشد. اما متاسفانه در ساختار آموزشی ما این شادی و نشاط به زیان معلم بوده و بیشترین آزار متوجه او می باشد. در این ساختار ناکارآمد هم معلم شکنجه می شود و هم دانش آموز و بی گمان این شرایط ستمی دو سویه است. هر چه دوره ها بالاتر باشد شکنجه ها آسیب زاتر و زیانبار ترند. درباره نیت دانش آموز بروجردی چیز زیادی نمی دانیم اما بی گمان عاملی آموزشی سبب بروز این حادثه شده است. به این ترتیب و با این اتفاق ،فرصتی پیش آمده تا ساختار ناکارآمد آموزشی پاسخگوی نقدهای جدی ای باشد که در تحلیل های آینده از این رخداد می شود. به نظر من ساختار آموزشی ما مشکل دارد و اگر این اتفاقات هفته ای یکبار نمی افتد باید خدا را شکر کنیم و الا در شکنجه گاهی بنام مدرسه نوآموزان را می آزاریم و صدایی از کسی هم بلند نمی شود. البته این سخنان به معنی شستن گناه دانش آموز بروجردی نیست. او در کل تاریخ آموزشی کشور و در میان میلیون ها دانش آموزی که تقریبا شرایط یکسانی دارند، دست به این جنایت زده و باید پاسخگوی آن باشد. اما بی گمان نظام نمره محور و معدل مدار در بروز این جنایت تاثیر داشته و زمینه های لازم را فراهم نموده است. پس ساختار آموزشی نیز باید پاسخگوی ناکارآمدی خویش باشد.

برای نمونه ،شورای عالی آموزش و پرورش دستور افزایش ساعت های هفتگی مدرسه ها از 80 به 90 دقیقه را صادر کرده است! من می گویم اعضای شورای عالی آموزش و پرورش معلم نیستند. اگر معلم بودند درک می کردند که دانش آموز و معلم 4 زنگ به کلاس رفته اند،ناهار نخورده اند،هیچ جای استراحتی ندارند و انواع و اقسام فشارها روی آنهاست. شما با چه استدلالی ساعت کلاس را ده دقیقه افزایش داده اید؟! افزایش روز آموزشی زجر آور،بی تنوع و خسته کننده از دو و ربع به دو و چهل و پنج دقیقه،چه پیامد مثبتی خواهد داشت!؟ غیر از افت آموزشی بیشتر. عملا نیم ساعت به زمان آزار معلم و دانش آموز افزوده اند. به نظر می رسد حداقل برخی از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش معلم نیستند و اگر معلم بودند می دانستند که چه فشاری روی معلم است و این نیم ساعت را اضافه نمی کردند. اتفاقا با این شرایط آموزشی که وجود دارد باید از ساعتهای آموزشی کم می شد! من نمی دانم چه کسی و کی می باید به این نا بسامانی ها پایان داده شود؟ کاملا کلیشه ای و دستوری با آموزش برخورد می کنند.

اصلا طرف حساب آموزش و آموزگار و دانش آموز دولت نیست! به نظر من نگاه حاکمیتی به آموزش و پرورش باید تغییر کند. نگاهی که بنا بر دلایل مختلف آموزش و پرورش را مصرف کننده می داند. بر همین اساس است که با تغییر ده - یازده دولت همچنان گرفتاری های آموزش و پرورش هر روز بدتر از دیروز می شود. در بحث بودجه هم چنین است،یکی از دست اندرکاران پیشین می گفت در وقت تقسیم بودجه آموزش و پرورش در اولویت های آخر است. پس تا چنین نگاهی حاکم است نمی توان به سامان گرفتن آموزش در کشور امید بست، چه در حوزه آموزش و چه در موضوع پرورش که گفتگوی ما درباره آن است.خودشان می گویند 99 درصد بودجه را حقوق می دهیم و یک درصد کیفیت بخشی!در صورتی که کیفیت بخشی هم وجود ندارد.

به نظر شما می توان بین گسترش مدارس چندگانه از جمله شاهد، تیزهوشان و غیر دولتی و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد و افزایش خشونت نسبتی برقرار کرد؟

قطعا می شود برقرار کرد. به نظر من خانواده ای که حاضر می شود 10 تا 12 میلیون تومان برای فرزندش هزینه کند،می فهمد که فرهنگ آموزشی به چه سمت و سویی می رود و می خواهد فرزندش کنکور قبول شود. او حاضر است 10 یا 12میلیون تومان برای فرزندش هزینه کند. عموما ،چنین خانواده هایی ،ریشه های فرهنگی دارند و به تربیت فرزندان خود اهمیت می دهند. رفتن فرزندان چنین خانواده هایی به مدارسی که فرمودید،مدارس دولتی را طبقاتی کرده و بچه هایی را که در آن ها درس می خوانند از یک سری تجربه ها محروم می کنند. و در واقع مدارس دولتی را کاملا طبقاتی و یک پارچه کرده و غربالگری می کنند. البته حرف من مطلق نیست چون در مدارس دولتی هم بچه های خوب هست و در غیر دولتی ها هم بچه های خاطی وجود دارد ولی قطعا اینجا غربالگری اتفاق می افتد.

من هفته گذشته در بین معلمهایی بودم که در هنرستان های کار و دانش کار می کردند. از سخنان آنها تنم لرزید. رشته من فیزیک است و در سالهای دوم و سوم و چهارم بیشترین برخوردم با بچه های تجربی و ریاضی است. آنها می گفتند که دبیرستان بسیار خوب است و شما به بهشت مدارس می روید. ولی ما داریم دانش آموزان غربال شده را آموزش می دهیم. البته غربال شده ی منفی! تاکید داشتند که رشته های تجربی و ریاضی عموما دانش آموزان خوبی هستند. ولی از آن طرف تمام بی انضباط ها و درس نخوانها را به کار و دانش می فرستند و این نمونه ای از غربال گری آموزشی است. یعنی مدرسه های دولتی را خانواده های ضعیف مالی و فرهنگی پر می کنند. البته باز هم تکرار می کنم این سخنان مطلق نیست و من در دبیرستان های غیر دولتی ای در مناطق بالای تهران درس داده ام که باید در مقایسه با آنها گفت صد رحمت به دولتی ها! اتفاقا مدرسه ای که آقای خشخاشی در آن کشته شد - من هم در آن تدرس کرده ام- در حاشیه شهر بروجرد قرار دارد و حدود200 - 300 متر دورتر به زمینهای کشاورزی می رسید، از بچه های کم درآمد و خانواده هایی که شاید نمی خواهند هزینه کنند یا ندارند که هزینه کنند پر شده است. هنگامی که شما فرزندان چنین خانواده هایی را در یک جا جمع کنید و بچه های درس خوان را غربال کنید باید منتظر چه نتیجه ای باشید!؟

این کلاسها باعث بروز یک سری خشونت های کلامی و بدنی می شود ؛هم از طرف معلم به دانش آموز و هم از طرف دانش آموز به معلم/ آیا معلم راهکاری برای مقابله با دانش آموز دارد؟ و آیا آیین نامه انضباطی در سطح آموزش و پرورش از این معلم حمایت می کند یا نه؟

مدارس دولتی باید شرط محل سکونت را رعایت کنند. بنابر این همه جور دانش آموزی وارد مدرسه می شوند. تا آنجا که من می دانم مدرسه و معلم هیچگونه ابزارهای کنترلی و نظارتی قانونی ندارد. دانش اموز به هیچ عنوان نباید از مدرسه اخراج شود. راستش من نمی دانم راهکار مقابله با این دانش آموزان ناسازگار و دارای آسیب های روانی و اجتماعی چیست!

یکی از همکاران چند روز پیش می گفت من حاضرم 2 دانش آموز را به شما معرفی کنم که اینها کاملا روانی هستند. اصلا روانشناس بیاورید تا اینها را معاینه کند و اگر روانی نبودند من را جلوی این مدرسه دار بزنید! چه راهکاری باید باشد که با این دانش آموز برخورد شود؟ هم خودش در اذیت است و هم دانش آموزان دیگر را اذیت کرده و حق آنها را ضایع می کند. معلم هم که از همه بدتر. اما راهکار وجود ندارد و شما به هر قیمتی باید آنها را تحمل کنید.

بارها شده سر کلاس های شلوغ چاره ای جز اخرج ندارم. خیلی کم استفاده می کنم و می گویم بفرما بیرون و از واژهه ای دیگر استفاده نمی کنم. می گویم پاشو برو بیرون،هم خودت را راحت کن،هم ما و دیگر بچه ها را! اما ساعت بعد دوباره می بینم در کلاس حضور دارد. وقتی معاون را مورد پرسش قرار می دهم که چرا آنها را به کلاس بر می گردانی؟ می گویند آیین نامه اجازه نمی دهد و شما باید آنها را تحمل کنید و از کلاس اخراجش نکنید! مشکل ما این است که برای معلم و دانش آموز کسی تصمیم می گیرد که خودش معلم نیست. متأسفانه باید کسی رفتار چنین دانش آموزانی را تجربه کرده باشد تا درد معلم را حس کند. کسی که این حس را ندارد می گوید نباید این دانش آموز را اخراج کرد. البته یک قانون نا نوشته دیگر هم داریم و آن از سوی معاون هاست. آنها به معلمان می گویند که اگر شما از هر کلاس 3 نفر را اخراج کنید در یک مدرسه 15 کلاسه،می شود 45 نفر ! کی می خواهد این دانش آموزان که سرآمد بچه های شلوغند را کنترل کند؟ شما تحمل کنید و اینها را بیرون نفرستید. چون عذاب ما را زیاد می کنید. و آن ها هم حق دارند. اما کی به داد معلم برسد!؟

من یک دانش آموز داشتم که معلم را کتک زد و زیر چشمش کبود شد. یک هفته در حیاط مدرسه نگهداری شد و بعد دوباره آوردندش سر کلاس همان معلم نشست. ما داریم در نهاد آموزشی مبصری می کنیم نه کار آموزشی (نه اینکه درس ندهیم ولی درسی که روز بعد فراموش شود به هیچ دردی نمی خورد) و هیچ قانونی از معلم حمایت نمی کند.

به نظر شما برنامه های معاونت پرورشی در راستای حل مشکلاتی اخلاقی،آسیبهای اجتماعی، خانوادگی و عاطفی دانش آموزان است و یا یک سری ظاهر سازی است؟

قطعا ظاهرسازی و رفع مسئولیت است. دبیرستانی که من تدریس می کنم 480 دانش آموز دارد و 2 مشاور! این 2 نفر هم هر روز آنجا نیستند. یعنی سهم هرکدام از این 2 مشاور 240 نفر است. به هیچ کاری نمی رسند. می آیند که چند ساعتی در مدرسه باشند و رفع تکلیف کنند. تقصیری هم ندارند. نمی خواهم به معلم یا مشاور نقد بزنم. البته نمی خواهم رفتار خیلی از معلمها را توجیه کنم.

نقش تشکل های صنفی را در رفع خشونت در مدار س چگونه ارزیابی می کنید؟

بی گمان می توانند موثر باشند. در دولت کنونی فضا برای گفتمان مطالبه محور میان تشکل ها و دولت مردان فراهم است. اگر تشکلی دغدغه صنفی - آموزشی داشته باشد می تواند در گفتگو با کاربه دستان آموزشی به دنبال طرح مشکلات آموزشی و برطرف کردن آنها باشد. همچنان که عرض شد در حال حاضر سامانه ی آموزشی ما در گیر گرفتاری های زیادی است که خواه - ناخواه ساختار را ناکارآمد و زمین گیر کرده است. تشکل ها می توانند با طرح این گرفتاری ها و البته با اعمال فشار بر مسئولان و با همکاری غیر مستقیم با آنها در پی چاره جویی و رفع اشکالات برآیند. البته در جمع تشکل های حاضر بیش از یکی - دوتا چنین دغدغه ای ندارند. در میان آنها تشکل های باسابقه ای وجود دارند که هرگاه فضا فراهم باشد حضور پیدا کرده و از فرصت برای ورود به قدرت استفاده کرده و هرگاه نیز چنین فرصتی نباشد خود را در حاشیه امن قرار داده و سکوت اختیار می کنند. این تشکل ها چندان علاقه ای برای پیگیری مطالبات معلمان و دانش آموزان ندارند و مشروعیت خویش را از قدرت می گیرند. و معلمان نیز اقبالی به آنها نشان نمی دهند. گروهی نیز با انتخابات و پیروزی گروه همفکر می آیند و با رفتن آنها از بین می روند. این تشکل ها عموما به به دنبال کسب قدرت و مسئولیت هستند. گروهایی هم بنگاه عضو گیری بوده و با وعده دادن مسئولیت و وارد کردن عضو های تازه به مراکز قدرت آنها را جذب می کنند. اینها عموما دغدغه هایی به عنوان حمایت از معلم و دانش آموز و آموزش و صنف ندارند و به تبع نمی توانند در کاهش آسیب های آموزشی - پرورشی کاری انجام دهند. یکی - دو تشکل باقی می ماند که چنین دغدغه هایی دارند و به تازگی گفتمان های آموزشی را نیز پذیرفته اند. گرچه اختلافات درون گروهی و دیدگاهی در بسیاری از موارد آنها را از پیگیری چنین دغدغه هایی باز می دارد. اما بی گمان هر تشکل مستقلی گفتمان آموزشی را برگزیند هم در راستای حقوق صنفی حرکت کرده است و هم می تواند به رویکردهای تازه و جهانی کنش های صنفی - اموزشی نزدیک شود. بنابراین می تواند در کاهش آسیب های اجتماعی از جمله خشونت آموزش و پرورش را کمک کند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.