امیرمحبیان معتقد است که مشکلات جریان اصولگرایی به حدی است که نمی‌تواند به سمت یکپارچگی برود.

سال گذشته در ایام انتخابات جریان اصولگرایی با وجود تلاش‌های مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی، دچار بحرانی بر گرفته از عدم اجماع میان گروه‌های خود شد و نتیجه انتخابات به گونه دیگری رقم خورد. این درحالی بود که آن روزها همچنان مرحوم عسگراولادی و آیت‌الله مهدوی کنی در قید حیات بودند به عنوان رهبرانی از نسل اصولگرایان سنتی، در تلاش برای هدایت این جریان بر مبنای عقلانیت و اصول اولیه و بنیادین این جریان قدیمی داشتند. اما فوت آنها مشکلی جدید، تحت عنوان بحران رهبری در این جریان را به معضلات دیگرآنها نظیر تندروی برخی گروه‌های نوپدید در این جریان افزود. در این‌باره امیر محبیان تحلیلگر و تئوریسین جریان اصولگرا معتقد است که با توجه به اختلافات شدیدی که در این جریان پیش آمده است، آنها نمی‌توانند به سمت یکپارچگی بروند.لذا باید نوعی از هماهنگی یا نهایتا عدم تنازع را در میان خود ایجاد کنند.

به گزارش جماران، در ادامه گفت‌وگوی این تحلیلگر مسائل سیاسی را با خبرآنلاین می‌خوانید:

بسیاری از اصولگرایان سنتی و میانه‌رو بر این اعتقادند که این جریان طی سال‌های اخیر با تغییرات زیادی روبرو و دست‌خوش تغییرات زیادی شده است که با اصول اولیه اصولگرایی تفاوت دارد. آیا با این عقیده موافقید؟

بله. ریشه‌های جریان اصولگرای اصیل و سنتی به دوران پیش از انقلاب اسلامی و در روند حرکتی روحانیت برمی‌گردد. اگر بخواهیم این جریان را در بستر تاریخ، بخصوص بعد از انقلاب مورد بررسی قرار دهیمٰ متوجه برخی افراد، جریان‌ها و اقدامات تحت عنوان اصولگرا و اصولگرایی می‌شویم که با منشٰ نگرش و اصول اولیه این جریان تفاوت‌های بنیادین دارند.برخی تندروی‌ها و اقداماتی که هیچ شباهتی با رویه اعتدالی که در طول تاریخ از مکتب روحانیت دیدیم، ندارند.. زیرا روحانیت همواره خود را در کنار و بستر مردم نگه می‌داشت. لذا ما همیشه شاهد رویکرد مردم‌گرایانه در جریان اصولگرایی سنتی و اصیل بودیم. اما متاسفانه این روزها شاهد ظهور تشکل‌هایی تحت عنوان اصولگرایی هستیم که رفتار افراطی دارند.

چه اتفاقی برای این جریان ریشه‌دار افتاد که از هدف اولیه خود که به آن اشاره کردید، دور شد و گروه‌های افراطی به آن نفوذ کردند؟

به نظرم ظهور و نفوذ تشکل‌های تندرو در جریان اصولگرایی چند دلیل مشخص دارد. اولا در نگرش و مبانی فکری اصولگرایی یک سری شبهات و ابهاماتی به وجود آمده است که باعث شد افرادی خود را اصولگرا بنامند که تعهدی به برآمدهای این جریان ندارند و قدرت‌طلبانه و افراطی عمل می‌کنند.ثانیا اختلافاتی در رفتار سیاسی این جریان به وجود آمد که فضا را برای ظهور تندروها فراهم کرد. از سوی دیگر ما شاهد یک‌سری اختلافات در تشکیلات حزبی اصولگرایان هستیم که به نوبه خود باعث شد گروه‌هایی تشکیل شوند که صرفا خود را اصولگرا می‌دانند و همه جریان‌های دیگر را رد می‌کنند.همه اینها به دلیل همان شبهات و ابهاماتی است که در ابتدای صحبت‌هایم به آنها اشاره کردم.

این شبهات و ابهامات را می‌توان به صورت مصداقی تشریح کرد؟

اینها موارد گسترده و زیادی هستند که از مبانی بنیادین و تئوریک شروع می‌شوند و تا تعریف دقیق رویکردهای منفی ادامه دارند. از طرف دیگر ما شاهد این هستیم که یک مشکل جدی در این جریان به وجود امده است و آن هم فوت رهبران آنها یعنی مرحوم آقای عسکر اولادی و مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی است که حکم وزنه تعادل را در این جریان ایفا می‌کردند. در یک کلام بحران رهبری میان اصولگرایان تنها یکی از مشکلات آنها است.

قبل از اینکه بخواهیم به مسئله بحران رهبری در این جریان بپردازیمٰ ابتدا مسئله این شبهات و ابهامات را روشن کنیم. آیا راهکاری هم برای رفع این مشکلات و معضلات وجود دارد؟

بله. اگر بخواهیم آنها را مورد بررسی قرار دهیم کاملا برایمان روشن خواهد شد که جریان اصولگرایی باید یک بازتعریفی از خود ارائه دهد و علاوه بر این اگر نخواهیم بگویم بازسازی، ولی نیاز مبرم به نوسازی کامل دارد.

در خصوص رهبری.برای رفع این بحران چه باید کرد؟آیا اصلا اشخاصی با پتانسیل این افراد در جریان اصولگرایی وجود دارند. ضمن اینکه این افراد هم در داخل کار تشکیلاتی تصمیم‌گیری می‌کردند. البته نباید نادیده گرفت که در مواردی مثل انتخابات ریاست‌جمهوری دور یازدهمٰ، رهبران این جریان نتوانستند اجماع لازم را ایجاد کنند و ما شاهد بودیم که جریان‌های تندرو در راستای اهدافشان چهره‌های معتدل و برجسته اصولگرا را با انگ‌هایی از میدان خارج کردند

بله اینها موارد و مشکلاتی است که متاسفانه ما طی سال‌های اخیر شاهد آنها بودیم. اما الان باید این نیاز به صورت یک احساس عام در جریان اصولگرایی بوجود بیاید.یعنی باید دریابند که چرا با این‌همه هوادار انگیزه‌مند، اثرات برون‌داد آنها کم است. به نظر من بخشی از این مشکلات به این برمی‌گردد که جریان اصولگرایی از فعالیا جدی خارج شده‌ و به حالت تعلیق درآمده است و اثرات فقدان رهبری که بتواند این جریان را با موضعی روشنی و عقلانی هدایت کند، کاملا دیده می‌شود. اصولگرایان باید بدانند که مجموع این مشکلات موجب شده‌است که زمینه‌ای برای گروه‌های تندرو فراهم شود که با شعارهای ارزشی جریان اصولگرا که قصد اجرایشان را هم ندارند، با صدای بلند فریاد بزنند و گروهی را به انفعال ببرند و گروه دیگر از اصولگرایان(بخصوص جوانان) را به سوی خود جذب کنند و اینگونه در اذهان عمومی تداعی کنند که آنها شجاعانی هستند که قادرند این شعارها را عملی کنند. درحالی که در عمل اینگونه نیستند. آنها عمدی یا سهوی آینده جریان اصولگرایی را از مسیر روشن خارج می‌کنند. این درحالی است که سران این جریان همچنان معطل این هستند که این افراد را جذب کنند.

شما در صحبت‌هایتان به این نکته اشاره کردید که باید نیاز به رفع مشکلات به صورت یک احساس عام در جریان اصولگرایی بوجود بیاید. آیا فکر می‌کنید اعضای این جریان به این نقطه رسیده‌اند یا ممکن است در آینده نه‌چندان دور برسند؟

به گمان من الان انگیزه‌ای به وجود آمده است که نوعی از بازتعریف انجام شود و تشکیلات بازسازی شود. خبرهایی مبنی بر اینکه برخی از چهره‌های معتدل بر‌آن هستند که تشکیلات جدیدی ایجاد کنند هم شنیده می‌شود و این می‌تواند امیدبخش باشد. اما من معتقدم که نباید یک کار سطحی و بدون مطالعه انجام شود. زیرا اثرات این اتفاق به مراتب بدتر از انجام ندادنشان است.

واقعا مشکل جریان اصولگرایی تعداد و ایجاد تشکل است؟اصلا با تشکیل احزاب جدید آیا اصولگرایان می‌توانند کار هدایت را به نحو احسنت انجام دهند؟

خیر. زیرا تشکل‌های جدید باید ابتدا ثابت کنند که از چه موقعیت و برتری برخوردار هستند. ضمن اینکه پیش از مواجه با جریان رقیب و بخصوص تندروها، باید خود را در درون جریان اصولگرایی، جا بی‌اندازند که این کار بسیار دشواری است. لذا بنظر می‌رسد این اقدام کفایت نمی‌کند. ضمن اینکه من هم با شما موافق هستم که مشکل جریان اصولگرایی تعداد احزاب و تشکل نیست. آنها نیاز دارند که رویکردی را ایجاد کنند که در بستر آن هماهنگی و همگرایی صورت بگیرد و بتوانند یک مدیریت کارآمدی را به نمایش بگذارند. لذا بهتر است به عقیده من ابتدا از فکر وحدت اصولگرایان بیرون بیایند. زیرا شرایط فعلی واقعا به گونه‌ای نیست که بتوانند به این هدف دست یابند. با توجه به اختلافات شدیدی که در این جریان پیش آمده است، آنها نمی‌توانند به سمت یکپارچگی بروند.لذا باید نوعی از هماهنگی یا نهایتا عدم تنازع را در میان خود ایجاد کنند. به گمان من نقطه آغاز می‌تواند تشکیل یک نوع کنگره یا مجلس به صورت عام است که از فراکسیون‌های مختلف تشکیل شده باشد و هرگروه نمایندگانی برای حضور در آنها معرفی کنند و به صورت شورا آن را گسترده‌ و وسیع‌تر کنند. همچنین کمیته‌های اجرایی خاص خود را تشکیل دهند که بیشتر شبیه تشکیلات شود و بتواند کار عملیات سیاسی را به نحو احسنت انجام دهند. علاوه بر اینها باید تکلیف خود را روشن کنند که برای جذب افراد تندرو، حاضر هستند تا چه حد از اصول، افکار و رفتارهای معقول خود دست بکشند و به آنها امتیاز بدهند. ضمن اینکه اساسا امتیاز دادن به تندروه‌ها آنها را آرام می‌کند یا اشک کباب مایع طغیان آتش است، می‌شود.

خب نظر شما در این باره چیست؟ا امتیاز دادن به تندروه‌ها راه حل مشکل است؟ زیرا به هرحال باید برای آرام کردن این جریان‌ها یک تدبیر اساسی اندیشید.

ببنید من بطور کلی اعتقادی به حذف ندارم.تندروها هم در این بازار سیاسی، بازاریابی خاص خود را انجام می‌دهند. یعنی اگر فضای باز سیاسی به آنها امکان کسب سود را بدهد، آنها هم وارد میدان می‌شوند و فعالیتشان را گسترش می‌دهند. لذا برای اینکه مانع از میدان‌داری آنها بشویم باید فضای سیاسی کشور را به سوی عقلانیت ببریم. هرچقدر ما فضا را عقلانی کنیم، بازار تندروی کسادتر می‌شود. اما متاسفانه به جای اینکه در شرایط فعلی فضا عقلانی‌تر شود، برخی جریان‌ها با منم‌زدن‌ها و لجبازی‌هایشان موجب شده‌اند که فضا رادیکالتر بوشد که این یعنی سودمندتر کردن کاسبی افراد تندرو و افراطی.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.