پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گزارش کامل جماران از سخنرانی حجه الاسلام دکتر عبدالرحیم سلیمانی در مجمع دینی احیای فضیلت:

ابی عبدالله (ع) یک مصلح بود/کسی که می خواهد مصلح دینی باشد باید راه فتح قلب انسان ها را در پیش بگیرد

شهادت ابی عبدالله (ع) با شهادت دیگر انبیا و مصلحان تفاوتی ندارد. انسان هایی را خدا فرستاده یا انسان هایی با عقل و فطرت خود تشخیص داده اند که باید جامعه را اصلاح کنند و چه بسا در این راه قیام کرده اند و هزینه داده اند و به شهادت رسیدند.

به گزارش جماران، حجه الاسلام دکتر عبدالرحیم سلیمانی که در شام غریبان امام حسین(ع) در مجمع دینی احیای فضیلت و با موضوع معنا و روش اصلاح در نهضت حسینی صحبت می کرد، گفت: ابی عبدالله (ع) یک مصلح بوده است، کسی بوده که می خواسته جامعه ی اسلامی را اصلاح کند. همان طور که خودشان در وصیتی که خطاب به محمد حنفیه نوشته اند می فرمایند که من بیهوده و عبث و از روی خودخواهی و از روی هوای نفس بیرون نیامدم؛ من نمی خواهم در زمین مفسده کنم. من می خواهم اصلاح کنم، می خواهم امت جدم را از طریق امر به معروف و نهی از منکر، ارشاد، بیان حقیقت و روشنگری اصلاح کنم. من کارم ارشاد و هدایت است. معنای این سخن این است که حادثه ی کربلا یک حادثه ی خاص نبوده است، گاهی این گونه بیان می شود و شاید هم این بیان غلبه داشته باشد که حادثه ی عاشورا یک حادثه ی خاص است. گویا تاریخ بشریت در روی زمین یک روند عادی داشته ولی این حادثه یک حادثه ی خاص است که رخ داده است. کسانی که می گویند بنای الهی از ازل بر این بوده که ابی عبدالله (ع) در چنین روزی به شهادت برسد، این افراد این حادثه را تبدیل به یک حادثه ی خاص می کنند.

او ادامه داد: گویا نفس کشته شدن ابی عبدالله (ع) تأثیری خاص برای بشریت دارد که حتما باید رخ می داد. اگر این سخن را بگوییم معنایش این می شود که ابی عبدالله (ع) منجی است، نه راهنما و این انحراف بزرگی است. آیا ابی عبدالله حسین (ع) هادی و راهنمای انسان هاست یا منجی؟ گاهی سخنان به آن سمت می رود که گویا اگر کشته شدن ابی عبدالله حسین (ع) نبود یشریت نمی توانست مسیر خودش را ادامه دهد.

سلیمانی با بیان این که کوتاه ترین تعریف از دین این است که دین عبارت است از برنامه ی خدا برای رستگاری انسان؛ گفت: اگر شهادت ابی عبدالله (ع) را حادثه ای خاص بدانیم معنایش این است که این برنامه ی رستگاری کامل نمی شد مگر این که حسین (ع) به شهادت برسد. آن وقت ما می رسیم به اعتقاد رایجی که در مسیحیت است. در مسیحیت این اعتقاد است که صلیب عیسی (ع) باعث شد که نجات و رستگاری برای انسان ها ممکن گردد. می گویند یک حادثه ی دیگری رخ داده بود که نجات و رستگاری انسان را غیرممکن ساخته بود و آن حادثه گناه حضرت آدم (ع) بود. نجات انسان ممکن نیست مگر این که کسی پیدا بشود که این انسان خودش گناه کار نباشد و بیاید گناه آدم (ع) را کفاره کند تا نجات برای انسان ها میسر شود. همه ی انسان ها هم که از نسل آدمند و گناه کاری را به ارث برده اند چون آدم (ع) که گناه کرد خودش و نسلش سقوط کردند. بنابراین نسل آدم (ع) همه گناه کارند و نمی توانند کفاره ی گناه آدم (ع) را بدهند پس ناچاریم اگر بخواهیم انسانی گناه کار نباشد، باید در واقع خدا باشد که انسان شده باشد و با بقیه ی انسان ها متفاوت باشد. پس صلیب عیسی (ع) کفاره ی گناه آدم (ع) است و بنابراین هر کس به مسیح (ع) ایمان آورد می تواند رستگار شود و به نجات برسد. بنابراین عیسی (ع) در فرهنگ مسیحیت یک مصلح، راهنما و هادی نیست بلکه یک منجی است.

او بیان کرد: گاهی سخنان ما در مراسم مدهبی به آن سمت و سو می رود که گویا ابی عبدالله (ع) یک شخصیت خاصی است که از ازل مقدر شده است که در این روز به شهادت برسد و حتما باید این کار رخ می داد تا به دنبالش هم بیاید این بر نجات و رستگاری ما چه تأثیری دارد. وقتی این گونه شد ما هم که می آییم در مراسم عزای ابی عبدالله (ع) دنبال هدایت، راهنمایی و الگوگیری نیستیم؛ کسی که در مراسم ابی عبدالله (ع) می آید برای پاک شدن گناهان و تطهیر خودش می آید. بنابراین همان چیزی که در مسیحیت رخ داده، می توان گفت به صورتی دیگر در این جا هم رخ داده است. مشکلش این جاست ابی عبدالله (ع) که می خواهد مصلح باشد و مراسم عزاداریش باید تبدیل به عنصر و عاملی شود که جامعه را اصلاح کند، خود این مراسم و عزاداری نتیجه اش افساد در جامعه می شود. آری به لحاظ روانی این گونه است؛ اگر قرار باشد ذهنیت آدمی این گونه باشد که 10 روز در مراسم ابی عبدالله (ع) شرکت می کنم و از گناهانم پاک می شوم؛ معنایش این می شود که اگر گناهی سال آینده کردید، سال آینده ای هم برای تطهیر در پیش است. یعنی هر چه می خواهی ظلم وستم و گناه کن و حقوق انسان ها را تضییع کن، بنابراین وضعیت متفاوت می شود. آن کسی که برای اصلاح قیام کرد نتیجه ی مراسمش می شود افساد در جامعه.

منجی پنداشتن مسیح (ع) باعث فساد در جامعه شد

سلیمانی با آوردن مصداقی تاریخی از دین مسیحیت، گفت: این چیزی است که در تاریخ مسیحیت هم رخ داده و کسانی به آن اعتراض کرده اند. یک راهب مسیحی به اسم پلادیوس که بریتانیایی هم بوده در سال 400 میلادی وارد شهر رم می شود. در حالی که رم مرکز مسیحیت بوده و از 20 سال قبل مسیحیت دین رسمی امپراطوری رم بوده است. وقتی وارد شهر رم شد و دید با این که 20 سال که از رسمی شدن دین مسیحیت در امپراطوری رم می گذرد، شهر غرق در فساد است. پلادیوس بسیار آدم پاکی بود و حتی دشمنانش در پاکی او شک نکردند، سؤالی که برای او ایجاد شد این بود که ای آقایان مسیحی! شما مسیحیت را تبدیل به دین رسمی امپراطوری کرده اید اما الآن می بینم که شهر غرق در فساد است؛ آیا این مسیحیت که شما ارائه می کنید نمی تواند جامعه را اصلاح کند؟ یا نکند این قرائتی از دین که شما ارائه می دهید، نه تنها جامعه را اصلاح نمی کند بلکه خودش عامل فساد جامعه است؟ سؤال دوم مهم تر است. عجیب است که پلادیوس به اینجا رسید که خود آن قرائت از دین باعث فساد در جامعه است؛ چرا که عیسی (ع) را از مقام مصلح، راهنما و معلم خلع کرده و تبدیل به منجی کرده اید. لازمه ی حرف شما این است که انسان ها گناه بکنند. شما گفته اید عیسی مسیح (ع) منجی انسان هایی است که غرق در گناه و فسادند و خودشان نمی توانند نجات یابند. شما مسؤولیت را از انسان ها گرفتید؛ عیسی (ع) باید الگوی اخلاقی انسان ها می بود تا جامعه اصلاح شود. معنایش این می شود که انسان نمی خواهد از عیسی (ع) الگو بگیرد بلکه می خواهد تطهیر شود. وقتی مسؤولیت را از انسان گرفتید باعث فساد در جامعه شدید. باید از این درس بگیریم.

وی با بیان این که همین قضیه ممکن است در جامعه ای رخ داده باشد یا رخ بدهد، افزود: جامعه 10 روز به سر و سینه می زند و عزاداری می کند اما برای چه و با چه هدفی؟ می تواند یک حادثه ای که برای اصلاح جامعه رخ داده تبدیل به ضد خودش بشود و به جای این که در جامعه اصلاح گری کند، جامعه را به فساد بکشاند. علی القاعده اگر ما در مسیر ابی عبدالله (ع) باشیم و عزاداری هامان در همان مسیر باشد، باید هر شهری که مراسم ابی عبدالله (ع) در آن بیشتر برگزار می شود فساد در آن کمتر باشد. برویم سراغ آمار اگر خدای ناکرده به این نتیجه رسیدیم که شهری از شهرهای ایران در تعداد مراسمی که برای امام حسین (ع) برگزار می شود مقام اول یا دوم را دارد ولی در فساد هم مقام اول و دوم را دارد باید عزا اعلام کنیم. باید توجه کنیم که قضیه را منحرف کردیم و متأسفانه چنین چیزهایی در جامعه ی ما وجود دارد. این نشان می دهد که مراسم ما به سمت و سویی رفته که نتوانسته جامعه را اصلاح کند. باید سؤالی که پلادیوس از مسیحیان کرد تک تک ما از جامعه ی خود بپرسم. ما چه کار کردیم با نهضت ابی عبدالله (ع)؟ با مراسم حضرت چه کردیم؟

حسین (ع) فقط راهنماست، نه چیز دیگری

سلیمانی با تأکید بر این که راه ابی عبدالله (ع) راه انبیاست، ابراز کرد: حسین (ع) همان طور که در زیارت وارث آمده وارث انبیاست؛ یعنی حادثه ای خاص نیست. خداوند انبیایی را برای اصلاح جوامع فرستاده و ابی عبدالله (ع) هم در همان سلسله قرار دارد. پس همان طور که آن افراد صرفا هادی، راهنما، اسوه و الگوی انسان ها بودند ابی عبدالله حسین (ع) هم همین است، نه چیز دیگری. حادثه ی کربلا یک حادثه ی خاص نیست، در مسیر حرکت انبیاست. همان کاری است که برخی از انبیا در راهش به شهادت رسیدند، شهادت ابی عبدالله (ع) با شهادت دیگر انبیا و مصلحان تفاوتی ندارد. انسان هایی را خدا فرستاده یا انسان هایی با عقل و فطرت خود تشخیص داده اند که باید جامعه را اصلاح کنند و چه بسا در این راه قیام کرده اند و هزینه داده اند و به شهادت رسیدند.

وی افزود: زمانی که خداوند می خواست انسان را بیافریند به ملائکه گفت من می خواهم در زمین جانشینی قرار بدهم. فرشتگان اعتراض کردند آیا کسی را قرار می دهی که فساد کند و خون بریزد؟ معنایش این است فساد انسان ها این است که خون می ریزند و به حقوق هم تجاوز می کنند. فرشتگان در ادامه گفتند که ما هستیم و تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. انسان خون می ریزد و حق تضییع می کند ولی ما تو را تقدیس می کنیم؛ این دو تا چه ربطی به هم دارد؟ یکی راجع به حقوق انسان و دیگری راجع به حقوق خداست. معنای سخن این است و قاعدتا باید این را بفهمیم که حقوق انسان ها با حقوق خدا به هم گره خورده است و نمی تواند کسی بگوید من خدا را می پرستم اما حقوق انسان ها را نادیده می گیرم و ظلم می کنم. تقدیس خدا با ستمگری نمی سازد. پس فساد اصلی که برای انسان رخ می دهد این است که به حقوق هم تجاز می کنند و بنابراین انبیایی که آمدند باید کار اصلیشان این باشد که به انسان ها این را تذکر بدهند که به حقوق هم تجاوز نکنید. البته کسی که خدا را به معنای واقعیش عبادت می کند، به حقوق انسان ها تجاوز نمی کند.

او این طور ادامه داد: این در کلام انبیا آمده است مثلا حضرت موسی (ع) کسی را کشت و به مدین رفت. بعد که مبعوث شد و برگشت وقتی فرعون را دعوت می کرد، فرعون گفت تو مگر در خانه ی ما بزرگ نشدی؟ این چه کاری بود انجام دادی که کسی را کشتی و فرار کردی؟ موسی (ع) اول خطای خود را می پذیرد و می گوید زمانی که آن کار را انجام دادم در گمراهی بودم اما از شما ترسیدم که فرار کردم. اما در ادامه اش نکته ای را می گوید که من یکی از افراد بنی اسرائیل بودم، چرا در خانه ی تو آمدم که تو مرا بزرگ کنی و منت بگذاری؟ علتش غیر از این بود که بنی اسرائیل را به بندگی گرفته بودی؟ همه ی چیزهایی که در اختیار من گذاشتی بخاطر این بود که انسان هایی را عبد و غلام خودت کرده بودی، تو مگر حق داری انسان هایی را غلام خودت کنی و به بردگی بگیری؟ این گفت و گوی بین موسی (ع) و فرعون معلوم می کند که حضرت موسی (ع) مصلح است و دغدغه ی اصلی او حقوق انسان هاست.

مدح حکومت فاسد، تنها صدایی که شنیده می شد

این مدرس دانشگاه گفت: قیام ابی عبدالله (ع) در راستای همین اصلاح جامعه است، جامعه ای که در آن ظالمانی حاکم شده اند و به نام دین و اسلام حکومت می کنند ولی با نام دین به حقوق انسان ها تجاوز می کنند و به اسم دین کارهایی می کنند که با روح دین سازگاری ندارد. حسین (ع) با چنین جامعه ای روبروست. می فرماید می خواهم اصلاح کنم. برای آن جامعه، این بیان خود حضرت در جای دیگری است که در هر مسجد منبری است و بر هر منبر سخنران زبان بازی است که حقیقت را وارونه می کند و حکومت را مدح می کند و ظلم و فساد آن را بیان نمی کند، این اوج تباهی و عمق فسادی است که جامعه را فرا گرفته است. یک صدا شنیده می شود و آن هم مدح حکومتی است که هیچ حقی برای انسان ها قائل نیست. آن چه که ابی عبدالله حسین (ع) می خواهد اصلاح کند یک چنین چیزی است. آن چه به نام اسلام دارد عرضه می شود و با هیاهو و موج تبلیغات به خورد انسان ها داده می شود و به انسان ها اعلام می شود تنها قرائتی که از اسلام است، همین است؛ من می خواهم اعلام کنم که نه! این هیچ شباهتی به اسلام ندارد. در ادامه می فرماید من می خواهم سیره پدرم و جدم عمل کنم. یعنی می خواهم دین را که از منحرف شده به مسیر اصلی خودش بازگردانم.

لجبازی مردم نتیجه ی برخورد خشونت آمیز است

وی در بخش دوم صحبت های خود گفت: اگر ابی عبدالله (ع) مانند انبیا مصلح است باید در مسیر خود، همان روش انبیا را پیش بگیرد. راه اصلاح دینی چیست؟ تفاوت انبیا و مصلحان دینی با دیگران این است که آن ها می خواهند بر قلوب انسان ها حکومت کنند. به تعبیر برخی بزرگان ما یک بدن، یک مغز و یک دل داریم. گاهی بدن انسان ها تسلیم است و هیچ حرکتی انجام نمی دهد اما مغزشان باور دارد آن چه می شنوند باطل است. گاهی مغز آن ها هم تسلیم است ولی دل آن ها تسلیم نیست. دل یک حقیقت دیگر و عمق وجود آدمی است. رخنه کردن در عمق وجود آدمی یعنی آدمی را عاشق ساختن. ممکن است با مغالطه بتوان کاری کرد که طرف حرفی برای گفتن نداشته باشد و علاوه بر تسلیم بدن، مغز او هم تسلیم شود اما همین آدم هنوز عاشق نیست. دین می خواهد عاشق بپروراند، ایمان یعنی عشق به حقیقت و مؤمن کسی است که عاشق حقیقت است. این جا روش متفاوت می شود و کار حسینی می طلبد.

سلیمانی با ذکر نمونه ای از برخوردهای امام حسین (ع) گفت: مرد شامی که در اثر تبلیغات اموی یک ذهنیتی راجع به حسین (ع) پیدا کرده، در مدینه با او روبرو می شود و به حضرت (ع) ناسزا می گوید. حضرت (ع) در مدینه قدرت دارد و می تواند مجازات کند اما حسین (ع) کارش این نیست؛ کارش فتح قلب است. با خشونت و سختگیری، با داغ و درفش، با زندان و شکنجه حداکثر بدن های انسان ها تسلیم می شود، نه حتی مغز انسان ها؛ چه رسد به دل آن ها. کسی که می خواهد مصلح دینی باشد باید راه فتح قلب انسان ها را در پیش بگیرد؛ این جاست که ابی عبدالله (ع) نه تنها برخوردی با طرف نمی کند بلکه وقتی می بیند او غریب است 3 روز او را در منزل نگه می دارد و موقعی که او می خواست برود گفت اگر نیاز داری به تو مبلغی هم بدهم. بعد از 3 روز مرد شامی گفت که به خدا قسم 3 روز قبل که وارد مدینه شدم از هیچ کس به اندازه ی تو نفرت نداشتم اما اکنون که دارم از مدینه می روم به هیچ کس به اندازه ی تو عشق نمی ورزم. این روش فتح قلوب است، این که با اخلاق و منش درست انجام شود. جامعه را نمی توان با خشونت و زدن با کتک و برخوردهای این گونه اصلاح کرد؛ این نتیجه ی عکس می دهد و مردم را لجباز می کند. وقتی ما برای ایجاد حجاب یا هر چیز دیگری با روش خشونت آمیز برخورد کنیم، آن موقع بی حجابی یک راه مبارزه با حکومت می شود.

خدا "فقط" از اخلاق پیامبر (ص) تعریف کرد

او با طرح این پرسش ها که چه روشی باید در پیش بگیریم؟ و آیا فقط راه همین خشونت است؟، بیان کرد: حداقل آزمون و خطایی باید در جامعه کرد. اگر بعد از یک مدت جواب نداد فکر کنیم بزرگان و مصلحان چه روشی را برای اصلاح جامعه در پیش گرفته اند. پیامبر ما در راه خدا به قدری جهاد کرد که شیری مانند علی (ع) می گوید هر وقت در جنگ ها عرصه بر ما تنگ می شد به پیامبر (ص) پناه می بردیم. این جهاد پیامبر (ص) است. عبادتش به حدی است که خدا به او می گوید تا این حد نیازی نیست. اما خدا نه از جهاد او تعریف کرد نه از عبادتش. تنها از یک چیز تعریف کرد آن هم اخلاق پیامبر اکرم (ص) بود. دلیل این که افراد به دین پیامبر (ص) گرویدند و حاضر بودند حتی برای او جان خود را هم فدا کنند، همین اخلاق نیکوی ایشان بود. خدا هیچ جا به پیامبر (ص) نفرمود آفرین بر جهاد یا عبادت تو، اما فرمود آفرین بر اخلاق تو. چرا تعریف دارد؟ چون او پیامبر، الگو و راهنماست؛ می خواهد قلب انسان ها را فتح کند و تنها با این روش می توان قلب انسان ها را فتح کرد. این گونه می توان انسان های عاشق پرورش داد. به همین دلیل قرآن مجید می فرماید که خدا زمانی که موسی (ع) و هارون به سمت فرعون می رفتند، به آن ها گوشزد کرد که درست است فرعون طغیان کرده و انسان ها را به بردگی گرفته اما اشما وظیفه دارید حتی این فرعون ستمگر را هم جذب کنید. حتی نسبت به او هم باید مهربان باشد. باید با او نرم حرف بزنید، امید این که او هم متذکر شود و برگردد؛ این روش انبیاست.

این استاد دانشگاه مفید با بیان این که شاید برخی تعابیر باشد که خیلی برای ما خوشایند نیست، مثالی را نقل کرد: حضرت عیسی (ع) در انجیل متی موعظه ای روی کوه دارد خطاب به عالمان یهود و روح سخنش این است که دین یک شریعت دارد و یک اخلاق، اشکال شما این است که دین را در سطح فقه و احکام فقهی نگه داشتید و آن را به یک سری احکام خشک تبدیل کرده اید. باید در سطح اخلاق بیایید. در تعبیر قرآن هم آمده احسان از عدل بالاتر است. در ادامه ی آن موعظه می آید شنیده اید که با دشمنان خود دشمنی و با دوستان خود دوستی کنید اما من به شما می گویم برای دشمنان خود دعای خیر کنید که خدا هدایتشان کند. به تعبیر اسلام شما مگر خلیفه ی خدا بر روی زمین نیستید؟ پس اخلاقتان باید خدایی باشد. تعبیر حضرت عیسی (ع) این گونه است که خدا بارانش را بر نیکان و بدان یکسان می بارد. جمله ای دارد در آن موعظه که اگر کسی یک طرف صورتت را سیلی بزند، طرف دیگر را هم بیاور که سیلی بزند. اگر کسی بخواهد عبایت را بگیرد، قبایت را هم به او بده. تعبیرهایی این گونه دارد که پذیرشش برای ما سخت است. در روایات خود ما هم آمده که حضرت عیسی (ع) این گونه فرمود. حضرت دارد برای کسانی که دین را تبلیغ می کنند، سخنرانی می کند و به آن ها دارد این نکته را می فهماند که امر دین با انتقام سازگاری ندارد، امر دین با عفو وگذشت پیش می رود.

سلیمانی افزود: بزرگان دین ما هم این را انجام دادند. همان کاری که ابی عبدالله (ع) انجام داد، یک نهضت اخلاقی برای اصلاح اخلاق جامعه بود. آن چه در جامعه فاسد شده بود، اخلاق و حقوق انسان ها بود و گرنه ظواهر شرعی حداقل تا حدودی رعایت می شد. ابی عبدالله (ع) می خواهد این را اصلاح کند اما حالا که می خواهد اصلاح کند با شمشیر این کار را انجام می دهد؟ نخیر، قیام حضرت با شمشیر نیست و هرگز حضرت دست به شمشیر نبرد. ابی عبدالله (ع) در تمام مسیر تلاش کرده با اخلاق منظورش را بفهماند. آن چه که در جامعه ی ما به مظلومیت مشهور شده است معنایش این است که حتی ستم را در راه فتح قلوب تحمل کن.

حسین (ع) نخواست با بی اخلاقی پیروز شود

وی همچنین خاطرنشان کرد: ابی عبدالله (ع) در طول مسیر هیچ جا اخلاق را زیر پا نگذاشت بلکه در مقاطعی می توانست پیروز شود اما اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا نگذاشت. وقتی با لشگر تشنه ی حر رو به رو شد با این که تعداد آن ها کم بود و به حضرت پیشنهاد کردند که کار را یکسره کند، حضرت نپذیرفت و بلکه دستور داد تمام لشگر حر را سیراب کنند. این اوج اخلاق است، بله می توان با منطق دیگری به گونه ای دیگر عمل کرد و لشگر بیتاب از تشنگی حر را که تعدادشان هم زیاد نیست از بین برد اما اخلاقی نیست چون نهضت ما یک نهضت اخلاقی است از ابزار غیراخلاقی استفاده نمی کنیم. چون نهضت حسین (ع) اخلاقی است نه با لشگر خود با بی اخلاقی رفتار می کند نه با لشگر مقابل. در نهضت حسین (ع) فریب و دروغ نیست؛ برای این که ابی عبدالله (ع) با اصحاب خود صادق است. علی القاعده وقتی خبر شهادت مسلم و هانی به حضرت می رسد حضرت نباید این خبر را به یاران خود بگوید چون جمعیت از گردش پراکنده می شوند. عده ای برای دنیا آمده بودند و فکر می کردند مقامی در کار است، دیده بودند مردم کوفه چقدر نامه فرستاده اند. اما روش ابی عبدالله (ع) خدعه و فریب نیست و با گفتن این خبر می گوید هر کس برای دنیا آمده، بازگردد. کسی که خبر را برای حضرت آورده می گوید خبری سری برایت دارم اما حضرت می گوید من هیچ سری با اصحاب خودم ندارم، در جمع بگو. باید همه اطلاع داشته باشند، حق است که بدانند.

او این طور ادامه داد: اوجش شب عاشوراست. ابی عبدالله (ع) در شب عاشورا به یاران خود می گوید که همه بدانید، فردا کشته خواهید شد. تعداد دشمنان را که می بینید، این ها برای قتل من آمده اند. من وظیفه ای الهی برای اصلاح داشتم که به همه اعلام کنم که تأیید نمی کنم اسلام چیزی است که این ها می گویند. این ها از من بیعت می خواهند و من نمی توانم انجام دهم، بنابراین بین کشته شدن و بیعت با این ها باید انتخاب کنم. نمی توانم بیعت کنم چون دین خدا را نابود کرده اند، پس باید کشته شوم. اما شما از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. بیعتم را از شما برداشتم، جالب است فضا را هم عاطفی می کند و می گوید هر کدام از شما دست یکی از افراد خانواده ی من را هم بگیرید و ببرید. البته نقل ها روشن نیست که کسانی در شب عاشورا حضرت را ترک کردند یا نه اما آن چه که مهم است برخورد حضرت با اصحابش است. این می شود یک نهضت اخلاقی. وقتی در همان شب شمر نزدیک خیام حرم آمد و به ابی عبدالله (ع) ناسزایی گفت، یکی از اصحاب عرض می کند که در تیررس من است و می توانم او را هلاک کنم اما حضرت می گوید این کار را نکن، چون ما نمی خواهیم آغازگر جنگ باشیم؛ بلکه جنگ بر ما تحمیل شده است. از حقیقت با باطل نمی توان دفاع کرد و با ابزار باطل نمی توان آن را ترویج کرد. این کار تنها با فتح قلوب رخ می دهد و ابزار خاص خودش را دارد.

سلیمانی در انتها این گونه بیان کرد: ابی عبدالله (ع) حتی به اسبان حر آب داد اما امشب بر اصحاب حضرت چه گذشت؟ لشگر حتی صبر نمی کند که ابی عبدالله (ع) به شهادت برسد. وقتی حضرت از اسب به زمین افتاد و تاب و توانی نداشت، با تکیه بر شمشیر به سختی بلند می شود و حادثه ی عجیبی می بیند. می بیند لشگر دارد به خیام حرم حمله می کند، آن جاست که باز حضرت اخلاق را متذکر می شود و می گوید ای پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید انسان که هستید؛ من با شما می جنگم، چرا به خیام حرم حمله می کنید؟ السلام علیک یا ابا عبدالله.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.