به گزارش جماران، کاظم موسوی‌بجنوردی در شرق نوشت:

دیرینگی نام ایران، گذشته از مفهوم و مصداق جغرافیایی، بنا بر اسناد و منابع تاریخی و تحقیقات قوم‌شناسان و باستان‌شناسان و مورخان، معانی دیگری هم متبادر می‌کند: این سرزمین نام خود را از مردم ساکن در آن یعنی ایرانیان/ آریاییان گرفته است که پهنه‌ای سخت‌فراخ، از شبه‌قاره هند و پامیر تا دره‌های دجله و فرات و از آن سوی از دریای کاسپین تا دریای پارس را زیر نگین داشته‌اند؛ تیره‌های ایرانی باوجود افت‌وخیزهای متناوب و غالبا خطیر و گاه رقابت‌های درونی، همواره در بطن خود قومی واحد به‌شمار می‌رفته‌اند؛ ایران از روزگار کهن به سبب وجود دولت‌های بزرگ و مقتدر که همه تیره‌های ایرانی را مخصوصا در سیاست‌ها و روابط خارجی رهبری می‌کردند، واحدی سیاسی به‌شمار می‌رفت؛ رشته اصلی پیوند این تیره‌ها، جز اشتراک نژادی و منافع مشترک سیاسی و اقتصادی، که بسا اقوام غیرایرانی را هم دربر می‌گرفت، فرهنگ ایرانی است که با همه تنوع، در اصول و ریشه‌ها، طی قرن‌ها حرکت و زندگی، از یک آبشخور سیراب شده است. ارکان مفهوم جهان ایرانی که بسی فراختر از ایران سیاسی، در مقتدرترین ایام آن بوده است، همین‌هاست و یکی از مهم‌ترین کارکردهای آن، بنا بر شواهد متعدد تاریخی، جذب و حل اقوام مهاجم بیگانه، از سلوکیان گرفته تا عرب‌ها و ترکان و مغولان در خود و تبدیل آنها به حامیان و حاملان فرهنگ و ادب و هنر ایران است و دیگر، ایجاد و تثبیت وحدتی میان تیره‌های ایرانی است که هریک را در برابر هجوم بیگانه ملزم به حمایت از دیگری کرده است. تبیین مفهوم جهان ایرانی و نسبت آن با ایران سیاسی، از یک‌سو، ضرورت توجه بیش از پیش ایرانیان و مخصوصا دولتمردان ایران را به مرزهای فرهنگی، به‌عنوان نوعی سپر دفاعی معنوی توجیه خواهد کرد و از سوی دیگر می‌تواند افق‌های نو در سیاست خارجی ایران بگشاید. اجمالا جهان ایرانی، بر سراسر قلمرویی اطلاق می‌شود که در همه یا مهم‌ترین وجوه فرهنگی، از زبان، ادب، هنر، فلسفه، دین و جهان‌بینی گرفته تا رسوم زندگی، قطع‌نظر از هجوم لجام‌گسیخته فرهنگ امروز غرب به دنیای شرق، مشترکات اساسی دارند و این اعم است از آنکه همه ساکنان این قلمرو را تیره‌های ایرانی یا غیرایرانی تشکیل دهند، یا روزگاری در قلمرو سیاسی ایران هم بوده یا نبوده باشند. به عبارت دیگر جهان ایرانی مفهوما و مصداقا اعم است از ایران تاریخی. ارایه چندنمونه و توضیحی در این باب لازم می‌نماید. به‌لحاظ تاریخی، تقریبا سراسر قفقاز در شمال‌غربی، بخش بزرگی از بین‌النهرین یعنی عراق (احتمالا ضبط دیگری از ایران) و سوریه در غرب، دره سند و سراسر افغانستان و ماوراءالنهر تا حدود مرزهای چین در شرق، بسیاری از جزایر و کرانه‌های جنوبی دریای‌پارس در جنوب، جزو قلمرو اصلی ایران بوده است. در برهه‌هایی همچون عصر سلجوقیان، ایلخانان و تیموریان بزرگ، قلمرو سیاسی ایران، آسیای‌صغیر یا آناتولی تا سوریه را هم دربر می‌گرفته است.

قسمتی از این قلمرو به دنبال تحولات سیاسی اواخر ایام ایلخانان و تیموریان ایران و دوران حکومت ترکمانان و قسمتی دیگر در اواخر ایام صفویان و زندیان و حکومت قاجاریان، مخصوصا بر اثر عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای و سیاست‌های انگلستان برای حفظ شبه‌قاره هند و مستعمرات شرق کانال سوئز، از پیکره اصلی ایران جدا شده است. این سرزمین‌ها را که تاریخ دراز غالب آنها تا حدود 200سال پیش، منحصرا در قالب تاریخ ایران قابل مطالعه است، باید اصلا و مستقیما جزو جهان ایرانی به‌شمار آورد.
دسته‌ای دیگر از سرزمین‌های جهان ایرانی مستقیما جزو قلمرو سیاسی ایران عصر اسلامی نبوده‌اند، اما یا با ایرانیان از یک ریشه‌اند و قسمتی مهم از فرهنگ و ادب و زبان آنها ایرانی بوده است و بنیانگذاران بعضی قدرتمندترین حکومت‌های آنها هم از ایران به آنجا رفته‌اند یا خود اصلا ایرانی بوده‌اند و البته بیش از پیش فرهنگ و تمدن ایرانی را به آن سرزمین‌ها برده‌اند. شبه‌قاره هند از غزنویان تا سقوط امپراتوری تیموریان و در درجات بعد، آسیای‌صغیر، سوریه و مصر از عصر اخشیدیان ایرانی تا ایوبیان ایرانی و سپس دوره ممالیک که بخش اعظم سازمان اداری و نظامی آنها ایرانی بوده است، چنین وضعی دارند. مطالعه ادوار مهم تاریخ این‌دسته از سرزمین‌ها هم بدون‌اطلاع و بلکه تسلط بر تاریخ ایران در ادوار مقارن، ناقص و نامعتبر خواهد بود. بنابراین جهان ایرانی، لااقل و در مفهوم تنگ آن قلمرویی برابر با فلات ایران را دربر می‌گیرد که حدود دوبرابر کشور فعلی ایران است. اقوام ساکن در این پهنه و قسمتی بیرون از آن، همچون کردها، بلوچ‌ها و قسمتی از مردم قفقاز ایرانی‌اند و زبان‌های آنها جزو زبان‌های ایرانی به‌شمار می‌رود.
همین‌جا باید متذکر شد اطلاق زبان آذری بر زبان ترکی رایج در ایران و قسمتی از قفقاز، اطلاقی نادرست است و زبان آذری، از زبان‌های کهن ایرانی در آن سرزمین‌ها بوده که تا چندسده پیش هنوز رواج داشته است و امروز هم در بعضی نقاط آذربایجان بازمانده‌های آن وجود دارد و زبان‌شناسان درباره آن تحقیقات وسیع کرده‌اند.
حکومت عثمانی تا اندازه‌ای، روسیه تزاری و جانشین آن، اتحاد جمهوریه‌ای دروغین شوروی سابق و سپس دولت بریتانیا بیشترین سهم را در تجزیه سرزمینی و قومی ایران داشته‌اند. پس از استیلای عثمانیان بر عراق و بغداد، تسلط تزارها بر قسمتی از خراسان بزرگ و سرزمین‌های غربی ایران و سپس جمهوری‌های بی‌اساس و جابه‌جایی‌های قومی و جغرافیایی که دولتمردان شوروی برای مخدوش‌کردن سابقه تاریخی و وحدت ملی ایران در این نقاط پدید آوردند، ایجاد بلوچستان انگلیس و انتزاع افغانستان و مخصوصا هرات از ایران توسط بریتانیا، قسمت بزرگی از جهان ایرانی را از پیکر سرزمین مادری جدا کرد. اما واقع آن است که این جدایی‌ها نه به‌نفع آن سرزمین‌ها و مردم آن، بلکه برای تحقق سوداهای بیگانگان بوده است. این تغییرات غیرطبیعی مناطق مذکور را به میدان جنگ و نزاع تبدیل کرد؛ چنان‌که شبه‌قاره هند، سرانجام به‌دست بریتانیا و کارگزاران بومی آن تجزیه شد و هنوز از کانون‌های ملتهب آسیا به‌شمار می‌رود.
عراق از پایان جنگ‌جهانی اول و واگذاری آن به خاندان شریفان مکه تاکنون، جز فترت‌های کوتاه و افغانستان غالبا، دستخوش نزاع درونی یا هجوم بیگانگان بوده‌ و هنوز نیز بعضی از مهم‌ترین جزایر خلیج‌فارس که اسناد تعلق دیرینه آن به ایران هنوز تازه است و به دست بریتانیا به جبر از سرزمین اصلی جدا و به دزدان دریایی که حالا خاندان‌های حکومت‌گر متعدد آن جزایر را تشکیل می‌دهند واگذار شد، همه در زمره جهان ایرانی‌اند. دنیای ایرانی آسیای‌مرکزی و قفقاز در پس پرده آهنین و دست سرکوبگر کشور شوراها قوت ابراز وجود نداشت، اما اندکی پس از آنکه حکومت شوروی فروپاشید، جنگ و نزاع قسمت اعظم قفقاز و آسیای‌مرکزی را فروگرفت. با این‌همه بسیاری از مردم این نواحی، پس از استقلال چشم به سوی ایران داشتند و به آن به‌مثابه پدر یا برادر بزرگ خود که می‌توان در پناهش مأوا گرفت، می‌نگریستند. آنچه اکنون- با وجود جنگ و نزاع در افغانستان، عراق و سوریه و حرکت‌های سلفی و جهادی ویرانگر که با پشتیبانی بعضی دولتک‌های بی‌ریشه و بی‌تاریخ، مخصوصا برای نسل‌کشی بعضی از اقوام ایرانی در شرق و غرب ایران بسیج شده‌اند- بر مردم و دولت ایران لازم است که بی‌قیدوشرط و فارغ از هرگونه تعلقات سیاسی و عقیدتی به مقابله با مهاجمان برخیزند.
از آن سوی دولت‌های غربی مدعی مخالفت با امثال «داعش» و «طالبان» و دیگر گروه‌های سلفی افراطی، باید بپذیرند که مبارزه با گروه‌های افراطی و ضدبشری بدون حضور ایرانیان و جمهوری‌اسلامی ایران غیرممکن است. امروز؛ ایران، نقش سازنده در ایجاد ثبات در خاورمیانه دارد. از سوی دیگر، بیشتر این سرزمین‌ها جزو جهان ایرانی‌اند و بی‌گمان تعلقات فرهنگی و ملی ایرانیان را به‌ هم پیوند می‌دهد. منافع امروز و آتی ایران و مردم این سرزمین‌ها به‌هم گره خورده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.