۱۳ شهریورماه، سالروز برگزاری پرشور نماز عید فطر ۱۳۵۷ در تپههای قیطریه ی تهران به امامت دکتر محمد مفتح است. دکتر مفتح با سخنرانیها و برنامههای دینی خود در مسجد «قبا» در ماه رمضان، زمینه را برای ایجاد تجمع اعتراضی عظیمی علیه شاه در روز عید فطر همان سال مهیا کرد. در این تجمع که با سخنرانی دکتر محمد جواد باهنر و دکتر محمد مفتح در میان خیل عظیم تظاهرکنندگان همراه شد، برای نخستین بار «حکومت اسلامی» به عنوان خواسته ی نهایی مردم تظاهرکننده عنوان شد. همین تظاهرات زمینه را برای تظاهرات عظیم جمعه ی خونین ۱۷ شهریور در میدان شهدا آماده ساخت.
تظاهرات روز ۱۳ شهریور که با حضور مردم در شهرهای مختلف از جمله تهران همراه بود، یکی از نمودهای ورود حرکت انقلابی مردم به مرحله ی آشتیناپذیری با رژیم شاه بود. در گزارش مأموران ساواک از این واقعه آمده است: «در ساعت ۹:۴۵ سخنرانی باهنر خاتمه یافت که یاد شده از دولت انتقاد و مردم را تحریک و اظهار داشت این روش دولت فریبکارانه است. سپس دکتر مفتح سخنرانی را آغاز نمود و در حال حاضر مشغول سخنرانی میباشد. ضمنا جمعیت در حدود ۱۴۰۰۰ نفر در قیطریه حضور دارند. امضا: برنیانفر» (منبع)
اما گزارشات دیگران حکایت از آن دارد که جمعیت تظاهر کننده بسیار بیش از این ها بوده و شاه نیز به چشم خود آن ها را دیده است. مسعود بهنود در این باره می نویسد:
«آنچه تمام خوش بینی های امریکاییان و اطرافیان شاه به کابینه شریف امامی و آینده ی رژیم را باطل کرد، حادثه ی بی سابقه ای بود که روز سیزدهم شهریور رخ داد. از آخرین روز های ماه رمضان جناح مذهبی در صدد سازماندهی تظاهراتی بود که می بایست در روز عید فطر برگزار شود. در حالی که دولت می پنداشت مذاکرات با جناح های میانه رو مذهبی و سیاسی به خوبی پیش می رود، ناگهان آن روز، به حماسه ای در تاریخ ایران، و چه بسا حرکت های مردمی سراسر جهان بدل شد. در این روز تنها در تهران یک میلیون تن به خیابان ها ریختند. جمعیت در تپه ی قیطریه -در شمال شرقی تهران- نماز عید فطر را برگزار کردند و به راه افتادند، تا به خیابان های مرکزی شهر برسند، یک میلیون تن بودند. باورکردنی نبود. سیلی بود که می رفت تا تمام شهر -پایتخت شاه- و بلکه تمام ایران را در بر گیرد. در مسیر این سیل، گروه های انتظامی و پلیس و بعضی مأموران انتظامی، پنهان شدند و جا خالی کردند. از کیلومترها دورتر صدایشان شنیده می شد. نزدیک ظهر هلیکوپترهایی بر فراز سر مردم می پرید. بزودی مردم آموختند تا به سوی این هلیکوپترها، مشت تکان دهند، و شعارهای خود را فریاد کنند. یکی از این هلیکوپترها، نه متعلق به رادیو تلویزیون، یا ژاندارمری و پلیس، بلکه از آن هوانیروز بود. خسروداد فرمانده ی هوانیروز در کنار دست خلبان نشسته بود، و در صندلی عقب کسی با چشمان از حدقه در آمده، موج انسان ها را می نگریست، و همچون خوابزدگان، هرگاه که خلبان بازگشت می خواست، با سر پاسخ منفی می داد. او شاه بود.»(دولت های ایران از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، ص۷۷۸)
مردم مسلمان ایران به دنبال برگزارى نماز عید، دست به عبادت ارزنده دیگرى زدند که آن فریادهاى کوبنده علیه دستگاه جبار و چپاولگر براى به پاداشتن حکومت عدل اسلام است که کوشش در این راه از اعظم عبادات است، و فدایى دادن در راه آن سیره انبیاى عظام، خصوصاً نبى اکرم و وصى بزرگ او، امیرمؤمنان است. این جانب از فداکاریهاى ملت ایران تشکر کرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احکام اسلام از خداوند متعال با تضرع خواهانم....» (صحیفه امام، ج3، ص: 454)