پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بازخوانی اندیشه های امام موسی صدر در مروری بر خاطرات دکتر صادق طباطبایی/2

من ایرانی هستم و به ایرانی بودن افتخار می کنم؛ پاسخ دندان شکن امام موسی صدر به سفیرشاه

جماران: نهم شهریور ماه امسال، بیست و هفتمین سالروز ربوده شدن امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان و یکی ازموثرترین رهبران معاصر جهان تشیع است. امام موسی صدر علاوه بر مبارزات و برنامه های اصلاحی خود در لبنان، و در ادامه ی برنامه ی جهانی خود برای همزیستی ادیان و رفع تبعیض و ظلم در کشور های اسلامی، در عرصه ی بین المللی نیز فعالیت های آزادیخواهانه ی بسیاری را خصوصا در همسویی با مبارزات در ایران انجام داد که یکی از مهم ترین این اقدامات برگزاری مراسم هفتم و چهلم دکتر شریعتی در زینبیه دمشق و عاملیه بیروت بود.
این مراسم حزن انگیز که در شهادت مظلومانه ی یکی از متفکران شیعه در آ
ن زمان برگزار شده بود، با سخنرانی امام موسی به یک گردهمایی سیاسی پر شور علیه رژیم شاه تبدیل شد و واکنش های بسیاری را خصوصا از طرف این رژیم و همچنین برخی روحانیون که منافع خود را در تضاد با این اقدام امام موسی می دیدند بر انگیخت.

پس از این اقدامات امام موسی صدر، یکی از افرادی که علیه ایشان دست به فعالیت های گسترده ای زد «منصور قدر» سفیر شاه در لبنان بود. ماجرای درخواست وی از امام موسی برای تحویل گذرنامه ی ایرانی خود به سفارت ایران در لبنان و پاسخ جالب و طنز آمیز امام موسی صدر به وی، در خاطرات دکتر صادق طباطبایی روایتی خواندی دارد:

«شاه از راههای گوناگونی وانمود می کرد که خواهان کمک به شیعیان لبنان است، و این موضوع را بر سر زبان ها انداخته بود. همانطور که گفتم آقای صدر بارها عنوان می کرد که شیعیان لبنان تصور می کنند که شاه رئیس یک حکومت شیعی است. خیال می کنند که او و پادوهایش قصد کمک دارند. در حالی که او اگر یک ریال کمک کند ده تومان برای خودش تبلیغ می کند. وقتی که رژیم، از این که آقای صدر مطابق میل آن ها قدم بردارد نا امید شد، سفیر ایران (منصور قدر) به شدت علیه امام موسی صدر شروع به فعالیت کرد... در یک سفر که با آقای قطب زاده به بیروت رفتیم. نیمه های شب رسیدیم. گفتم به منزل دایی جان برویم. قطب زاده گفت ممکن است خواب باشند، آن ها را از خواب بیدار نکنیم. گفتم می رویم به مجلس، درب آن باز است، همانجا روی مبلی، کاناپه ای می خوابیم تا صبح شود.

وقتی وارد محوطه شدیم چراغ کتابخانه در طبقه بالا روشن بود. معلوم بود که آقای صدر بیدار است. من از پایین تلفن زدم. خیر مقدم گفتند و آسانسور را باز کردند. بالا رفتیم. ساعت حدود 3/5-4 صبح بود. خیلی قیافه ی پریشان و خسته ای داشتند که من واقعا وحشت کردم. پرسیدم دایی جان چه خبر شده؟ گفتند تلاش و کار است و اوضاع پریشان و در هم و بر هم خاور میانه، و اضافه کردند، چه خوب شد که آمدید. فردا صبح ساعت 8 گفتگوی جالبی داریم. بعد اضافه کردند: «دیروز منصور قدر مامور فرستاده پیش من که گذرنامه ی ایرانی خودتان را پس بدهید. من گفتم که بروید و بگویید خودشان با من صحبت کنند.» گفتم حداقل بروید چند ساعتی بخوابید. گفتند کار دارم، خوب شد شما آمدید. یک ساعتی با شما حرف می زنم و بعد هم چون قرار دارم که به دمشق بروم در راه می خوابم. سپس درگیریهایی که پیش آمده بود و کارشکنی منصور قدر را تعریف کردند تا به ساعت موعود رسیدیم. ارتباط تلفنی برقرار شد. آقای صدر خطاب به سفیر ایران گفتند این پیغام از طرف اعلیحضرت است یا تصمیم شخص شماست؟ اگر تصمیم شماست که گستاخانه چنین تصمیمی گرفته ای. باید نردبان بگذاری و روی سبیل هایم نقاره بزنی!!! اما اگر دستوری از طرف اعلیحضرت است این یک امر دیگری است و خوب من حرف دارم و آن هم این که چون این گذرنامه مزین به تاج اعلیحضرت است، اگر قرار باشد من به درخواست ایشان گذرنامه ایرانی ام را پس بدهم، این گونه که پس نمی دهم، اجتماعی می کنیم. جشنی می گیریم. شیرینی می آوریم. سیگاری می کشیم. قلیانی می کشیم. مردم را جمع می کنیم. آتشی روشن می کنیم و گذرنامه را در آتش می سوزانیم. البته من هم ایرانی هستم و هم به ایرانی بودن افتخار می کنم. عکس العمل منصور قدر فقط سکوت بود. این برخورد آقای صدر با سفیر ایران در حالی بود که عده ای افراد مغرض تبلیغ می کردند که امام موسی صدر مأمور دولت ایران است و با ساواک و رژیم شاه همکاری می کند. البته رابطه ی آقای صدر با رژیم شاه و دولت ایران بسیار حساب شده بود. در عین حال مبارزین خارج از کشور از این رابطه برخوردار می شدند. آقای صدر از نیروهای مسلمان خارج از کشور حمایت می کرد و این بر هیچ کس پوشیده نیست.

اتفاقا آقای صدر روحانیون مرتبط با رژیم و دربار را از وابستگی نهی می کردند به یاد دارم یک بار که در پاریس بودند، آقای سید مهدی روحانی(نماینده ی شاه در فرانسه) به دیدن ایشان آمد و ما را برای شام دعوت کرد. در آن شب خدمات خود را توضیح داد که البته خیلی چیزهای عادی و متعارفی بود. آقای صدر یک نصیحتی به او کرد مبنی بر این که نباید روحانیت و به خصوص چهره های شاخص متهم به وابستگی به سلطنت بوده و چهره نما بشوند. اینها بین مردم جایگاهی ندارند و حتی برای دوستانشان هم گرفتاری ایجاد می کنند. وانگهی، رژیمی که به ظلم و بی عدالتی و وطن فروشی متهم است، می کوشد از طریق ارتباط با روحانیون وجاهتی بین مردم برای خود کسب کند.»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.